زمين گهواره كابوسهاي تلخ انسان بود

 
زمان چون كودكي در كوچه هاي خواب حيران بود


خدا در ازدحام ناخدايان جهالت گم


جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذيان بود


صدا در كوچه هاي گيج مي پيچيد بي حاصل


سكوتي هرزه سرگردان صحرا و بيابان بود


نمي روييد در چشمي به جز ترديد و وهم و شك


يقين تنها سرابي در شكارستان شيطان بود


شبي رؤياي دور آسمان در هيأت مردي


به رغم فتنه هاي پيش رو در خاك مهمان بود


جهان با نامش از رنگ و صدا سيراب شد آخر


«محمد» واپسين پيغمبر خورشيد و باران بود


                                                    
سيد ضياء الدين شفيعي

امام زمان

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا؟!
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

سروده ی علی اکبر لطیفیان