از سرناقه ی صبر شیشه صبر افتادههمه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اپر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
بیت بیت دل او از هم پاشیده شده
صورتش در اثر لطمه خراشیده شده
گفت برخیز که من زینب مجروح توام
چند روزی است که محو لب مجروح توام
این چهل روز به من مثل چهل سال گذشت
پیر شد زینب تو تا که زگودال گذشت
این رباب است که این گونه دلش ویران است
درپی قبر علی اصغر خود حیران است
گرچه من در اثر حادثه کم می بینم
ولی انگار در این دشت علم می بینم
مشک بر دوش ببین یار تو بر می گردد
دارد انگار علمدار تو بر می گردد
خوب می شد اگر او چند قدم می آمد
خوب می شد اگر او تا به حرم می آمد
تا علی اصغر تو تشنه نمی مرد حسین
تا رقیه کمی افسوس نمی خورد حسین
راستی دختر تو...دختر تو... شرمنده
زجر...سیلی...رخ نیلی...سر تو...شرمنده
وای از دختر و از یوسف بازار شدن
وای از مردم نااهل و خریدار شدن
سنگ هایی که پریده است به سوی سر تو
چه بلایی که نیاورده سر خواهر تو...